رمز حیات، قبضه شمشیر مرتضاست
هفت آسمانیان، همه تسخیر مرتضاست
قرآن؛ زلال آینه، تصویر ناب؛ اوست
هر آیه آیه؛ آینه، تفسیر مرتضاست
جنات عدن، روضه رضوان، بهشت قرب
در سایه سار شاخهی انجیر مرتضاست
اینکه خدا به دیده مردم بزرگ شد
تاثیر جاودانهی تکبیر مرتضاست
سلطان عشق! حضرت والا مقامها!
تسیلم تو، شکوه تمام سلامها
ای ابتدات نقطه پایان آسمان
وی انتهات مثل خداوند، لامکان
ممسوس ذات حضرت الله اکبری
با این حساب، فهم کمالت نمیتوان
گفتم: "چگونه مدح تو خوانم"؟ ندا رسید
"درسجده آی و سوره توحید را بخوان"
در کعبه پا نهادی و کعبه شکاف خورد
یعنی که جای توست دل دلشکستگان
کعبه سپید رو شد و زلفش سیاه شد
هم خود به سجده آمد و هم سجدهگاه شد
ای میوه رسیدهی باغ خدا علی
آب و غذای سفرهی اهل ولا علی
بدر و حنین و خیبر و خندق که جای خود
تنزیل آیههای علق در حرا... علی
سـّر عظیم لیلة الاسراء؛ عروج بود
من نفـس ظاهری محمد الی... علی
تفسیر ناب سوره توحید؛ میشود...
... تلخیص در عبارت یک جمله "یاعلی"
تو در کمال مطلق و انسان کاملی
درمشکلات سخت؛ تو حلالمسائلی
«مهرت به کائنات برابر نمیشود»
حب تو آینه است، مکدر نمیشود
مریم، بنفشه، یاس، اقاقی، خود بهشت
بیلطف دستهات، معطر نمیشود
گر صد هزار شیر نر بیشههای جنگ
هرگز یکی شبیه به حیدر نمیشود
حتی محمدی که خودش فخر عالم است
تا مرتضی نداشت، پیمبر نمیشود
غیر از علی به عالم امکان مدار نیست
خلقت بدون اسم علی استوار نیست
شاعر: یاسر حوتی
به نام خداوند شیر و رطب
خداوند نان جو و نیمه شب
خداوند باران خداوند چاه
خداوند طوفان خداوند ماه
شکافندهی کعبهی خاک و سنگ
نگهدار هموارهی آب و رنگ
کنون ورکشم گیوهی شعر را
به الحمد رب علی علا
به حمد خدای یتیم و اسیر
خداوند سر در تنور فقیر
ترا میستایم نه سر خود، علی
به تصریح ایاک نعبد، علی
به عمق زمین و به اوج هوا
دل آبها و دل خاکها
تو خود را نمایاندهای بر همه
خودت خویش را خواندهای بر همه
تو پرواز را یاد پر دادهای
تو آواز جبریل سر دادهای
تو بر کوه استادن آموختی
تو ققنوس را زادن آموختی
نگاه تو در پشت آیینههاست
اگر سورهای مهبطت سینههاست
اگر نور خیره کننده نئی
اگر ابر تیره کننده نئی
اگر آب، آب گل آلود، نی
اگر شعلهای شعله با دود، نی
به دستت بود شانهی موجها
به پایت فتد سجدهی اوجها
تو خود جادهای مبدئی مقصدی
تو خود عابدی مسجدی معبدی
تو را میشود خورد از هر قنات
تو را میشود برد از هر فرات
تو را میشود خواند از هر نگاه
تو را میشود دید در هر پگاه
غرور صدای شکستن تویی
خشوع به بالا نشستن تویی
تو با حقی و حق همیشه تو راست
تو برخاستی این که حق روی پاست
کمی گوش کن بر صدای حزین
خداوند خاکی روی زمین
مرا بغض کن بشکنم در گلو
مرا آب کن، آب پاک وضو
ببر با خودت روی دوش نسیم
بچرخان مرا دور طور کلیم
تجلیگه خویش کن چون درخت
که سوزم به امرت شوم نیکبخت
پس آنگه تو در صوت شعله ورم
تکلم نما با من دیگرم
اگر مستطیع زیارت شوم
نه طاهر که عین طهارت شوم
بپوشم لباس سفیدی به تن
هم احرام گردد مرا هم کفن
به گردت بگردم بگردم مدام
هزاران طوافت کنم صبح و شام
به دورت زنم چرخ طوفان صفت
به کوری هر چشم بیمعرفت
الست بربک بگو یا علی
که گویم هم آواز عالم بلی
شاعر: رضا جعفری